دلا مشتاق ديدارم غريب و عاشق و مستم
کنون عزم لقا دارم من اينک رخت بربستم
تويی قبله همه عالم ز قبله رو نگردانم
بدين قبله نماز آرم به هر وادی که من هستم
مرا جانی در اين قالب وانگه جز توم مذهب
که من از نيستی جانا به عشق تو برون جستم
اگر جز تو سری دارم سزاوار سر دارم
وگر جز دامنت گيرم بريده باد اين دستم
به هر جا که روم بی تو يکی حرفيم بی معنی
چو هی دو چشم بگشادم چو شين در عشق بنشستم
چو من هی ام چو من شينم چرا گم کرده ام هش را
که هش ترکيب می خواهد من از ترکيب بگسستم
جهانی گمره و مرتد ز وسواس هوای خود
به اقبال چنين عشقی ز شر خويشتن رستم
به سربالای عشق اين دل از آن آمد که صافی شد
که از دردی آب و گل من بی دل در اين پستم
زهی لطف خيال او که چون در پاش افتادم
قدم های خيالش را به آسيب دو لب خستم
بشستم دست از گفتن طهارت کردم از منطق
حوادث چون پياپی شد وضوی توبه بشکستم
حضرت مولانا
حدس می زنم شبی مرا جواب می کنی
و قصر کوچک دل مرا خراب می کنی
سر قرار عاشقی همیشه دیر کرده ای
ولی برای رفتنت عجب شتاب می کنی
من از کنار پنجره تورا نگاه می کنم
وتو مرا به نام دیگری خطاب می کنی
چه ساده در ازای یک نگاه پاک وماندنی
هزار مرتبه مرا ز خجلت آب می کنی
به خاطر تو من همیشه با همه غریبه ام
تو کمتر از غریبه ای مراحساب می کنی
وکاش گفته بودی از همان نگاه اولت
که بعد من دوباره دوست انتخاب می کنی
حسرت دیده بی تاب تو بیمارم کرد
آن نگاه نگرانت دل تبدار مرا خوابم کرد
بی جهت نیست که مست رخ زیبای تو ام
لب گلگون تو در دشت خزان آبم کرد
مستی ام جام نگاهی ز افق های تو بود
آه ،آن صورت مهتاب تو در خوابم کرد
شهر را از تب بیماری من جایی نیست
راه گم کرده به دنبال تو آواره و ویرانم گرد
اشکم از دیده به گرمای نفسهای تو بود
جام اندوه تو مر همره و همرام کرد
من از تو دل نمیبرم
اگرچه از تو دلخورم
اگرچه گفته ای تو را
به خاطرات بسپرم
هنوز هم خیال کن
کنار تو نشسته ام
منی که در جوانی ام
به خاطرت شکسته ام
غیر معشوق ار تماشایی بٌود
عشق نبود هرزه سودایی بٌود
مولانا
نه مرادم، نه مریدم، نه پیامم، نه کلامم، نه سلامم، نه علیکم، نه سپیدم، نه سیاهم نه چنانم که تو گویی نه چنینم که تو خوانی و نه آنگونه که گفتند و شنیدی نه سمائم، نه زمینم، نه به زنجیرِ کسی بسته*ام و بردۀ دینم نه سرابم، نه برای دل تنهاییِ تو جام شرابم نه گرفتار و اسیرم، نه حقیرم، نه فرستادۀ پیرم نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم نه جهنم، نه بهشتم که چُنین است سرشتم این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم بلکه از صبح ازل با قلمِ نور نوشتم
یه چشم اشکه و یه چشمم خون
آقا پوریا، شما چیزی نگفتی که بخوای عذر خواهی کنی ، بحث آزاده ، اما نمی دونم چرا همیشه حقیقت در پس پرده است ، امشب حالم خرابه، فقط خودش رو عشقه
ای دوست شکر بهتر یا آنکه شکر سازد
دروود بر پوریا
تا موضوعی را به چالش نکشی هرگز عیب و نقایص آن معلوم نمیشود
تفکری که به شما اجازه انتقاد نمیدهد را چه باید کرد ؟
دروود بر دوستان
همنوازی استاد بیگجه خانی و فرنام
حتما ببینید ،بسیار تاثیر گذاره
آواز استاد شجریان برمزار همایون خرم
207313 بازدید
95 بازدید امروز
600 بازدید دیروز
4385 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian